تا وقتی طلبه نشده بودم هیچ وقت پدرم به من اجازه نمی دادند که عمامه اشان را بر سرم بگذارم و عمامه ای هم از ایشان اگر کهنه می شد و دیگر قابل استفاده نبود جای دیگر هم استفاده نمی شد و همین جور می ماند. همیشه می گویند لباس حرمت دارد و این عمامه رسول الله است و غیر طلبه حق ندارد آن را بپوشد. همین اعتقاد به حرمت والای لباس این را به ذهنم انداخته بود که هر کسی لیاقت ندارد این لباس را بپوشاند و حتی وقتی خودم هم می خواستم معمم شوم تا چند سال با خودم کلنجار رفتم تا توانستم خودم را راضی کنم لباس طلبگی بپوشم و احساس می کنم اگر روزی این لباس را کنار بگذارم مصداق خسر خسرانا مبینا هستم. این اعتقاد در میان بسیاری از طلبه ها است و به نظرم اعتقاد خوبی است که طلبه احساس کند لباس حرمت دارد و همین حس نوعی محافظ طلبه از انجام خطا است و او را از انجام خیلی کارها باز می دارد. من اگر بدون لباس طلبگی باشم امکان دارد در خیابان چیزی بخورم ولی اگر این لباس بر تنم باشد خوردن در خیابان را در منافات با این لباس می دانم ولی شاید چندان جنبه سلبی این اعتقاد در تمام موارد درست نباشد یعنی این که طلبه ای اگر لباس طلبگی نپوشد و یا طلبه ای اگر این لباس را کنار بگذارد مثلا لیاقت ندارد و یا نداشته است که بدون لباس طلبگی است. چه بسا طلبه ای احساس کند که شان این لباس خیلی والا است و او نمی تواند آن را پاس دارد پس لباس طلبگی را کنار می گذارد هر چند او اگر لباس هم می پوشید به نظر بقیه اشکالی نداشت. نمونه اش مرحوم سید جعفر شهیدی است. ایشان در سال های دور طلبه معمم بودند ولی مثل پدر خانمشان مرحوم سید غلامرضا سعیدی لباس طلبگی را کنار گذاشتند اما این کنار گذاشتن به معنای کنار گذاشتن دین نبود. در همان ایامی که احمد کسروی( او نیز در مقطعی طلبه بود و معمم ولی بعد نه تنها لباس روحانیت را کنار گذاشت بلکه دین را هم کنار گذاشت و قرا و کتاب های دینی خود را سوزاند) علیه تشیع می نوشت استاد شهیدی کتابی در رد نگاشته های وی به نام مهدویت و اسلام نگاشت و پس از آن تا پیروزی انقلاب نیز همواره در مجلات دینی مقاله می نوشت و در دانشگاه های کشور سخنرانی می کرد و از تشیع و دین سخن می گفت. از وی در آن سال ها کتاب جنایات تاریخ به چاپ رسید که به رغم آن که مربوط به تاریخ صدر اسلام و دفاع از تشیع بود به دلیل جهت گیری سیاسی موجود در آن و اشاراتی که به افرادی از حاکمیت وقت داشت توقیف شد و در نتیجه پس از آن با اسم مستعار و یا بدون نام مولف به چاپ می رسید. در سال های پس از پیروزی انقلاب نیز برای پر کردن خلا موجود در زمینه تاریخ اسلام کتابی در این موضوع نگاشت که تا مدت ها کتاب درسی دانشگاه بود. اما آن چه اوج دلدادگی وی را به اهل بیت می رساند ترجمه نهج البلاغه امیر المومنین است که وی آن را با قلمی شیوا به فارسی برگرداند و به نظر می رسد در میان ترجمه های موجود بهترین ترجمه باشد. و فردا این استاد بزرگ به خاک سپرده شد. او هر چند سال ها پیش لباس طلبگی را به کنار گذاشت اما هیچ گاه دست از وظیفه طلبگی خویش نکشید و همواره نام علی و خاندانش را بلند آوازه می خواست. امید آن که در فردای محشر نیز ساقی کوثر این فرزندش را از شراب طهور سیراب نماید.
کلمات کلیدی: