سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مشق شب

خیابان ها تنگ و باریک است. کوچه ها هم تنگ است. وقتی هم که مغازه ها باز می شود عبور و مرور سخت تر می شود. اما در دل همین کوچه های تنگ و باریک یک بارگاه است که آن هم کوچک است. در داخل این بارگاه و حرم کوچک یک ضریح است که آن هم کوچک است. از لا بلای شبکه های ضریح که نگاه می کنیم بر روی قبر عروسک ریخته شده است. بر بالای ضریح هم عروسک هایی به چشم می خورد. در این جا یک کودک خردسال یک دختر آرمیده است. این جا حرم خانم رقیه در کوچه های تنگ دمشق است. این دختر یک شب بعد از این که بابایش را دید آخرین حرف هایش را به او زد. با او درد دل کرد از همه آن چه دیده بود و آن چه شنیده بود سخن گفت. همه مانده بودند که دل این کودک چگونه توانسته این همه حرف را در خود نگاه دارد و تحمل کند. اما وقتی بابایش را دید نتوانست دیگر این بار را تحمل کند. پدرش را بهترین کسی یافت که می تواند این بار را بکشد. شاید می دانست که بقیه به اندازه خودشان و چه بسا بیش از توانشان حرف دارند. آن دختر دوری بابا را دیگر نتوانست به جان بخرد با پدر رفت و اندوهی سنگین باقی گذاشت. این روزها سال روز پر کشیدن آن دختر سه ساله است. پنجم صفر سالروز شهادت بنت الحسین رقیه سلام الله علیها را گرامی می داریم.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط محمدرضا فلاح 87/11/12:: 9:43 صبح     |     () نظر