سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مشق شب

اخیرا الشرق الوسط مصاحبه ای را با شیخ یوسف قرضاوی ترتیب که خبر آن در محافل خبری و اسلامی داخل کشور نیز پیچید و شگفتی همه علاقه مندان به بحث وحدت اسلامی را برانگیخت. وی در این مصاحبه به نحو عجیبی به جمهوری اسلامی ایران و فعالیت های تبلیغی در خارج کشور تاخته است و این فعالیت ها را خلاف حکم اسلام معرفی نموده است. وی در بخشی از سخنانش می گوید: من مصر را خیلى خوب مى‌شناسم و از بیست سال پیش با مصر آشنا شدم و این را خوب مى‌دانم که بعد از صلاح‌الدین ایوبى، هیچ شیعى در مصر نبود، ولى الآن مى‌بینیم که شیعیان به مصر نفوذ کرده و اکنون کسانى را دارند که در روزنامه‌ها مطلب نوشته و کتاب منتشر مى‌کنند و صداى رسایى در مصر دارند. همچنین در سودان، تونس، الجزایر و مغرب و حتى در کشورهاى غیر عربى مانند مالزى، اندونزى، نیجریه و سنگال نیز تشیع نفوذ کرده است.

اظهارات وی از چند جهت قابل توجه است. یکی همین سخن وی که جای بسی خوشوقتی برای شیعه است که به هر حال پیروان مکتب اهل بیت در جهان رو به افزایش هستند و در تمام کشورها می توان شیعیانی را یافت. تکیه ویژه قرضاوی بر مصر قابل توجه است. ظاهرا قرضاوی نمی خواسته تمام واقعیت را بگوید از این رو در صحبتش می گوید که بعد از صلاح الدین ایوبی هیچ شیعه ای در مصر نبوده است. اما آیا قبل از آن تاریخ شیعه ای در مصر بوده است؟ آری تا پیش از وی شیعیان بسیاری در مصر بوده اند و حتی در مصر یک دولت شیعی به نام دولت فاطمی بر سر کار بوده است. و در همان هنگام بود که بزرگ ترین دانشگاه مصر به نام حضرت زهرا سلام الله علیها تاسیس شد و نام جامع الازهر را به خود گرفت. اما وقتی صلاح الدین ایوبی علیه اللعنه بر سرکار آمد به قتل عام شیعیان کمر بست و شیعیان بسیاری را در زندان ها جای داد و حتی دستور داد به غذای آنان خاکستر اضافه کنند تا این شیعیان عقیم شوند و نتوانند حتی پس از آزادی نسل شیعه را در مصر تداوم بخشند. صلاح الدین ایوبی که این قدر به او می نازند در مصر به نسل کشی شیعیان دست زد و حقیقتا یک جنایت کار جنگی است در مصر به ترویج مکتب اهل سنت پرداخت. آیا قرضاوی برای یک بار هم که شده صلاح الدین ایوبی را فقط به خاطر همین یک کارش زیر سوال برده است؟

قرضاوی در این اظهارات ایران را به خاطر تبلیغ شیعه در میان اهل سنت می کوبد امری که شاید چندان هم واقعیت نداشته باشد اما آیا تاکنون این چنین به عربستان تاخته است و عربستان را به خاطر صرف هزینه های گزاف برای تبلیغ وهابیت در استان های مرزی کشور و بویژه استان سیستان و بلوچستان کوبیده است؟

عبدالمالک ریگی در کدام مدرسه زاهدان درس خوانده است؟ آیا جز در مدرسه ای که با پول عربستان ساخته شده است و اداره می شود؟

خوب است شیخ قرضاوی در ایام عمره سری به قبرستان بقیع بزند و یا به مسجد الحرام و مسجد النبی برود و ببیند که چگونه هیئت های ارشاد عربستان کتاب و کاست به زبان فارسی در اختیار زائران ایرانی قرار می دهند و اعتقادات شیعیان را به زیر سوال می برند؟ خوب است ببیند که وهابی های آشنا به زبان فارسی در کنار بقیع می ایستند و صحبت می کنند و عقاید شیعی را مورد تشکیک قرار می دهند. کتاب هایی مانند اهل بیت از خود دفاع می کنند، لله ثم للتاریخ و... برای چه در عربستان چاپ و منتشر می شود و در اختیار شیعیان قرار می گیرد؟ آیا جز برای این که شیعیان بخوانند و دست از عقائد خویش بردارند؟. آیا آقای قرضاوی می داند که مثلا سایت الخیمه با پول عربستان اداره می شود و در این سایت کتاب ها و مطلب علیه شیعه به وفور یافت می شود؟.

آقای قرضاوی بهتر است اول به ارباب خود یعنی عربستان بگوید که دست از اقدامات تخریبی خود علیه شیعه در داخل و خارج ایران بردارد و آن گاه سخن خود را متوجه دیگران نماید.

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط محمدرضا فلاح 87/8/5:: 2:32 عصر     |     () نظر

سر شب با شتاب به سمت اتوبوس می رفتم تا ب حرم بروم. روی دیوار اعلامیه درگذشت یک طلبه جوان بود. ایستادم و ان را خواندم. اعلامیه با آیه و من یخرج من بیته مهاجرا الی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره علی الله آغاز می شد. طلبه جوان مرحوه علیرضا صفری در سفر تبلیغی ماه رمضان در میر تصادف کرده بود و از دنیا رفته بود. وقتی اطلاعیه را خواندم به یاد تمام سختی های تبلیغ افتادم. درست است که این سختی ها اگر برای خدا باشد شیرین است ولی به هر حال سخت. حضور در یک منطقه نا آشنا نبود جا و حداقل امکانات و گاه اهانت ها و تحقیرها. طلبه هایی که به تبلیغ می روند با این گونه مسائل کم و بیش روبرو می شوند. یک ماه از خانواده خود دورندو بدون هیچ گونه چشم داشت مادی خانه و کاشانه خود را رها می کنند آسایش و امکانات شهر خود را ترک می گویند و بار سفر می بندند و به یک روستا و یا هر جای دیگر می روند تا مردم را با خدا بیشتر آشنا کنندو احکام دین و اموزه ای دینی را به انان بیاموزند و به هر حال زمینه آشتی با خدا و اهل بیت را  فراهم کنند. فعالیت های تبلیغی و همین حضور طلاب در مناطق دوردست و محروم موجب امیدواری و علاقه مندی مردم آن مناطق به نظام می شود. مردم از طریق همین طلاب با اسلام و انقلاب بیشتر احساس نزیکی می کنند و طلبه ها مردم را با نظام و فعالیت های آن اشنا می کنند و در واقع طلبه ها هستند که در همین ایام تبلیغی پایه علاقه ای مردم را به نظام مستحکم تر می کنند. و همین چیزها است که باعث می شود سختی تبلیغ شیرین شود. طلبه وقتی در پایان ماه می بیند که مردم چند مساله بیشتر یاد گرفته اند نماز خود را درست تر می خوانند و ارادتشان به نظام بیشتر شده همین برای او کافی است. این طلبه جوان هم که من نیز او را نمی شناسم برای انجام وظیفه خویش بار سفر بسته بود و به  سمت مکان تبلیغی خویش می رفت. خدا او را با اولیلیش محشور بفرماید. شادی روحش صلوات.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط محمدرضا فلاح 87/6/19:: 9:59 عصر     |     () نظر
shok

وقتی داشتم مستند شوک را از شبکه سه سیما مشاهده می کردم تصور نمی کردم که این مستند این همه واکنش را در پی داشته باشد. در یاهو مسنجر دیدم که فردی برایم پیام گذاشته بود که عصر پنج شنبه در میدان ونک تجمع اعتراض آمیزی علیه صدا و سیما به خاطر پخش این برنامه برگزار می شود. فرد دیگری شماره تلفنی را فرستاده بود که مدعی بود این شماره تلفن کارگردان این مستند است و خواسته بود که افراد با این شماره تلفن تماس بگیرند و به این کارگردان فحش بدهند. حتی در برخی از این وبلاگ ها دیدم که برخی خوانندگان رپ مانند محمد ماندگار در اعتراض به این برنامه ترانه خوانده اند و بدین وسیله صدای اعتراض خود را بلند کرده اند. خلاصه این که شوک همه رپی ها را شوک زده کرده است.

این همه اعتراض در شرایطی انجام می گیرد که وقتی پای حرف بعضی ها می نشینیم می گویند تلوزیون ایران که بیننده ندارد کسی برنامه های این ها را نگاه نمی کند و یا ضد انقلاب در ایام انتخابات در برنامه هایشان می گویند که تلوزیون ایران خودش را خسته می کند و کسی به تماشای تلوزیون ایران نمی نشیند تا بخواهد برنامه های تبلیغی انتخابات را ببیند و ...

این مستند نشان داد که تلوزیون ایران مخاطب دارد و مخاطبش هم قابل توجه است و از قدرت تاثیر گذاری بالایی در جامعه ایران برخوردار است و این امری حائز اهمیت برای دست اندر کاران صدا و سیما است. یعنی این که اگر بخواهند موثر باشند می توانند.

برنامه هایی مانند شوک نشان داد که در روزگار ما که قحطی معنویات است جوانان برای پر کردن خلا معنوی خویش رو به سراب می کنند و سوگمندانه باید گفت که خود را در مواجهه با حقیقت می دانند. در فضایی که معنویت اصیل  خود را نشان ندهد عرفان های دروغین و مکاتب دروغین مدعی معنویت برای خود دکان باز می کنند و در ویترین خویش کالاهایی را قرار می دهند که جوانان را جذب کنند و از هر وسیله ای هم استفاده می کنند و متاسفانه جوانان ما را به دام می اندازند. برنامه هایی مانند شوک باعث می شود که هم جوانان و هم خانواده ها نسبت به این گونه امور حساس شوند و به راحتی به دام نیفتند.

صدا و سیما در مورد شناساندن مکاتب و جریان های فاسد فرهنگی که با نام معنویت جوانان را فریب می دهند دیر دست به کار شد اما به هر حال جلوی ضرر را از هر جا که بگیریم منفعت است. درست است که در مورد عرفان های دروغین مطالبی به صورت کتاب و مجله منتشر شده است ولی در مقابل حجم انبوه فعالیت گروهک های منحرف ناچیز است و به چشم نمی آید هر چند همان اندک نیز وقتی عرضه می شود خواهان بسیار دارد اما به هر حال صدا و سیما چیز دیگری است و دارای قدرت تاثیر گذاری فراوان. صدا و یسما می تواند و باید با کمک افراد آگاه و محقق در زمینه عرفان های دروغین برنامه هایی قوی و علمی و مخاطب پسند تهیه کند و همه دلسوزان نیز باید رسانه ملی را در این مهم یاری رسانند.. هم از صدا و سیما به خاطر پخش این برنامه تشکر می کنم و هم دست یاری خود را دراز می کنم. امید آن که روزی فرابرسد که صدا و سیما همان دانشگاهی باشد که خواست امام راحل بود.    


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط محمدرضا فلاح 87/6/15:: 3:8 صبح     |     () نظر
گویا این سلسله تمامی ندارد و حوزه هر روز باید شاهد باشد که اسطوانه هایش از دست می روند. خبر کوتاه بود آشیخ علی پناه از دنیا رفتند. طلبه ها ایشان را به این نام می شناختند. آشیخ علی پناه همان ایت الله اشتهاردی از این دنیا رفت و حوزه را دچار  مصیبتی بزرگ نمود. هنوز صدای دلنشین ایشان در درس های اخلاق را از یاد نبرده ام. اصلا همه زندگی ایشان اخلاق بود. با این که عالمی بزرگ بود اما به راحتی با طلبه ها نشست و برخاست می نمود. همیشه زودتر از وقت نماز می امد و در گوشه ای از مدرسه فیضیه می نشست و طلبه ها به دورش حلقه  می زدند و از کلامش بهره می گرفتند. درس های فقه او نیز فقط فقه نبود پر از نکات اخلاقی و تربیتی بود. نکاتی را می گفت که اگر بدان عمل می کردیم موفق می شدیم. بارها سر درس از ایشان شنیدم که می فرمود من از استادم شنیدم که می گفت مرحوم سید محمد کاظم یزدی می گفت توزیع الوقت توسیعه اگر برای هر کاری زمانی را اختصاص دهیم این کار چنان تاثیری دارد که گویا با این کار می توانیم وقت خود را افزایش دهیم. آشیخ علی پناه اصلا دنبال دنیا و مقامات دنیوی نبود. در همان خانه محقر خود می زیست و هیچ گاه از گفتن دروس سطح حوزه خود داری نکرد با این که سوادی بسیار داشت و حتی بر عروه نیز حاشیه داشت که این نشان از توان علمی بالای ایشان دارد اما همان رویه خود را ادامه داد. یادم می آید در آستانه تحویل سال 1380 ایشان را در مدرسه فیضیه تنها دیدم. از ایشان پرسیدم در این لحظات از خدا چه بخواهم؟ این مرد سراپا توکل به من فرمود به خدا عرضه کن خدایا هر چه خود صلاح می دانی به من عنایت کن. خود او نیز همواره چنین بود و راضی به صلاح خدا و خواست او. هنوز باورم نمی شود که دیگر نمازهای فیضیه را آشیخ علی پناه نمی خواند.شادی روحش صلوات!!! 

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط محمدرضا فلاح 87/4/19:: 2:10 صبح     |     () نظر

فیلم معاون دانشجویی دانشگاه زنجان دانلود کنید.فیلم معاون دانشجویی دانشگاه زنجان دانلود کنید. فیلم معاون دانشجویی دانشگاه زنجان دانلود کنید.فیلم معاون دانشجویی دانشگاه زنجان دانلود کنید. این عبارت زشت را می توانید به راحتی در اینترنت پیدا کنید. دوباره آبروی یک نفر در حال هوا شدن است و ما کاربران محترم اینترنت در این میان نقش اصلی را ایفا می کنیم. من به ماجرا کاری ندارم که چه اتفاقی افتاده است و چرا آن دختر خانم در اتاق معاون چرا خود را بی حجاب کرده است( البته من فیلم را ندیدم وصفش را شنیدم) دغدغه اصلی این است که چرا باید با آبروی افراد بازی شود و به نظر من باید اولین شاکی خود آن دختر باشد که تصویر او را هزاران نفر دیده اند و نمی دانم چه کسی آخرین نفر است که آن را خواهد دید. مسوولان باید برای این آبرو ریزی ها فکری کنند و کسانی که این فیلم را ضبط کردند و ان را پخش کردند شناسایی کنند و قاطعانه برخورد نمایند. البته آن دختر خانم هم بی تقصیر نیست. بر فرض که می خواستند او را اخراج کنند آیا باید برای جلوگیری از اخراجش دست از حجاب خود بردارد. وقتی جریان این دختر خانم راشنیدم یاد آن دختر اهل ترکیه افتادم که به خاطر آن که حجابش را حفظ کند در برابر ضربات پلیس ترکیه مقاومت کرد وحتی بچه اش هم سقط شد اما او دست از حجابش بر نداشت. آن مسوول دانشگاه هم مقصر است که در ساعتی غیر اداری این دختر را پذیرفته است. مسوولان باید احتیاط کنند که شاید کسی بخواهد به نحوی به انان ضربه بزند. باز هم می گویم نمی دانم واقعا چه اتفاقی افتاده است ولی می دانم که دوباره آبروی کسی در حال از بین رفتن است یا معاون دانشگاه زنجان یا ان دختر خانم و یا هر دوی آنان. ولی حیف که آبروی هیچ کس گویا ارزش ندارد.    

راستی شما برای دیدن این فیلم به این جا آمدید؟


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط محمدرضا فلاح 87/3/31:: 1:18 صبح     |     () نظر
در تاریخ می خوانیم که در جریان جنگ صفین هنگامی که سپاه امیر المومنین به پیروزی بر معاویه نزدیک شده بود سپاهیان معاویه بر اساس نقشه عمروعاص قران را بر سر نیزه کردند و کوته فکران سپاه امیر المومنین نیز فریب خوردند و دست از جنگ برداشتند و ان قدر به عناد خود ادامه دادند که تشکیل گروهی به نام خوارج را دادند و علیه امیر المومنین ایستادند و سرانجام در برابر اقتدار علوی شکست خوردند و از صحنه تاریخ نیز حذف شدند.

داستان قران بر سر نیزه کردن را همه شنیده ایم اما این روزها خود با چشمان خویش نظاره گر آن هستیم. زمانی امام در میان ما بودند و گروهی داعیه دار آن بودند که پیرو خط اویند. امام از دنیا رفت و آیت الله خامنه ای که مورد اطمینان امام و شخصیت لایق رهبری از دید امام بود به ولایت امری رسید. از آن روز تا کنون هجمه های بسیاری به مبانی و اندیشه های امام صورت گرفته است و در این میان افرادی نیز به دفاع از اندیشه های امام برخاستند و با تبیینی عقلانی از آموزه های دینی و اسلامی در برابر هجمه اعتقادی ایستادند. از بزرگان این میدان مبارزه آیت الله مصباح است. وی آن چنان به مبانی اسلام و انقلاب مسلط است که آیت الله خامنه ای ایشان را از عقبه های تئوریک نظام می دانند و این یعنی تسلط کامل و آشنایی عمیق آیت الله مصباح از مبانی امام و انقلاب و اسلام. اما در این میان گروهی نام امام را چون قران بر سر نیزه کرده اند و هر روز به نام امام آیت الله مصباح را می کوبند و انواع سخنان دور از ادب را نثار شخصیت ایشان می کنند. نمونه اخیر این هتاکی ها از سوی آقای محتشمی پور صورت گرفته است. این اقا در دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی گویا خواب بودند و در آن زمان هیچ گاه چنین موضع گیری های تندی از ایشان ندیدیم. آن روز که در روزنامه رفیقشان به امام توهین شد و ادعا شد که امام در سفر به فرانسه از دولت فرانسه تقاضای پناهندگی کردند و ان دولت نیز به ایشان پناهندگی داد این آقا یادش رفته بود که امام که بوده است. مسلما این آقا خوب می دانست که امام که بود اما این سخنان در روزنامه همپالگی خودش منتشر شده بود و این دوست ارج و قربی به مراتب افزون تر از امام در نزد این آقا داشت و آقای محتشمی حتی یک اخم هم نکرد اما امروزه می بینیم که ایشان ناگهان و بدون هیچ مناسبتی به آیت الله مصباح حمله می کند و با علم کردن نام امام می کوشد در دل جبهه حق تردید بیندازد.

تاریخ چه خوب تکرار می شود یک روز قران بر بالای نیزه می رود و روزی دیگر نام امام و هر دو با یک هدف؛ نابود کردن حق




کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط محمدرضا فلاح 87/3/26:: 6:31 عصر     |     () نظر

سال ها است که می شنویم مزدوران وهابی در کنار جنایت های خونین خود دست به یک جنایت بزرگ فرهنگی نیز می زنند و آن تحریف کتاب ها و متون دینی و تاریخی است. وهابیت می داند که خانه اش را بر روی آب ساخته است و هیچ استحکامی ندارد. مبانی وهابیت آن چنان سست است که با کوچک ترین استدلال به همی می ریزد و تاب ایستادگی ندارد. وهابیت دیگران را بر امی المومنین علی  علیه السلام مقدم داشتند با این که صدها دلیل را می توان از منابع آنان یافت. آنان برای این که کسی نتواند از متون بر اولویت علی و خاندان علی و ستم هایی که به آنان در طول تاریخ شده است استفاده نماید سه راه بیشتر ندارند

1.      وابستگی فکری و عقیدتی مولفان این کتب را به خود منکر شوند. وهابیت این راه را پیموده است و برخی از علمای سنی مذهب مانند حاکم نیشابوری را شیعه معرفی می کنند

2.      تفسیسر عبارات به گونه دلخواه

3.      تحریف لفظی که این نوع در کتاب هایی که در سال های اخیر چاپ می شود بسیار است. برخی اسامی را حذف می کنند. برخی روایات را حذف می کنند و گاه برخی کلمات کلیدی را حذف کرده اند

وهابیت همه این کارها را انجام می دهد که بتواند نام اهل بیت را بر اندازد؛ کسی با اهل بیت آشنا نباشد و کسی از فضایل آنان و ستم هایی که به آنان رفته است خبر نداشته باشد . کسی نداند که به ناحق دیگران بر مسند خلافت رسول خدا تکیه زدند اما وقتی خدا کاری را بخواهد انجام دهد هیچ کس نمی تواند در برابر مشیت الاهی بایستد.

مدینه کجاست؟ شهری است در کشوری که حاکمانش وهابی مسلکند و والیان وهابی مدینه در این سال ها تا آن جا که توانستند آثار خاندان اهل بیت را به نام توسعه مسجد نبوی ویران کردند تا نامی از اهل بیت باقی نماند. اما یک چیز را نمی توانند ویران کنند و آن تا روز قیامت شاهدی بر مظلومیت اهل بیت است. سندی است بر مظلومیت خاندان پیامبر .سندی است که دست روزگار نمی تواند آن را از بین ببرد و هر چه که زمان بگذرد این سند ارزش مند تر و قوی تر می شود و این سند همان قبر فاطمه است.

قبر فاطمه کجاست؟

اگر وهابیون می دا نستند قبر آن خانم عظیم الشان کجاست آن را هم  به نام دین ویران می کردند ولی مخفی بودن قبر فاطمه همواره این سوال را برای هر کس که زندگی او را بشنود مطرح می شود که چرا قبر او مخفی است و چرا کسی از قبر او آگاهی ندارد

وهابیت اگر تمام اسناد برتری و فضیلت اهل بیت را محو کند و اگر مظلومیت اهل بیت را بخواهد پپوشاند نمی تواند این سند را محو کند و همین سند روز به روز پر رنگ تر می شود و همین عامل داغ بر دل وهابیت می گذارد.        

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط محمدرضا فلاح 87/3/18:: 5:10 عصر     |     () نظر

ای کاش قم هیچ مسوولی نداشت. ای کاش همه مسوولان قم می مردند. ای کاش همه ادارات قم ویران می شد آن وقت حداقل می فهمیدیم که قم سر و صاحب ندارد وهر چه کمبود و نابسامانی است به دلیل همین نبود مسوول است آن گاه عریضه می نوشتیم و شرح حال می دادیم و از طهران درخواست والی می کردیم تا به این ولایت سر وسا مانی بدهد اما همه دردم این است که این شهر همه چیز دارد استاندار، فرماندار، شورای شهر، تشکیلات عریض و طویل شهر داری، سازمان اتوبوس رانی قم ،سازمان تاکسی رانی و... .

این ایام مصادف بود با روزهای رحلت امام خمینی و مردمی که به زیارت حضرت امام رفته بودند بی خبر از همه جا به قم آمدند تا حضرت معصومه سلام الله علیها را زیارت کنند که در بافت مرکزی شهر با یک وضعیت خاص روبرو شدند که جای گفتن ندارد. البته این ها به من که ساکن قم هستم ربطی ندارد برای من آن چه مهم است وضعیت تردد در سطح شهر قم است. شب شانزده خرداد برای مراسم سالگرد رحلت امام و شهدای پانزده خرداد به حرم رفتم. بعد از نماز به مسجد اعظم که محل برگزاری مراسم بود رفتم و حدود ساعت نه و نیم یعنی تقریبا نیم ساعت بعد از نماز از حرم خارج شدم و در خیابان ارم به انتظار ماشینی ایستادم تا با آن به منزل بروم. چند دقیقه ایستادم و خبری نشد گفتم بهتر است با اتوبوس به مقصد بروم. به خیابان شبستان رفتم و منتظر اتوبوس شدم و تقریبا چهل و پنج دقیقه به انتظار ایستادم اما یک اتوبوس هم نیامد نه برای مقصد من و نه برای دیگر مسیرها تا این که یک سواری پیدا شد و با آن قدری از مسیر را رفتم و بقیه مسیر را با وسیله ای دیگر.

همین دیشب که شب جمعه بود در مسجد اعظم مراسم سالگرد آیت الله فاضل برگزار می شد. باز هم عینا همین برنامه ها تکرار شد.آخر یکی نیست به این مسوولان بگوید که شما خدا را شکر از برکت سفره بیت المال وسیله دارید و همان در مسجد اعظم سوار ماشین می شوید و به منزل می روید نباید این قدر تعهد داشته باشید که حداقل اگر می خواهید سرویس اتوبوس های خود را راس ساعت 9 شب یعنی همان زمانی که نماز تمام می شود تعطیل کنید در این شب هایی که مناسبت خاص است به این نیروهای خود بگویید قدری بیشتر کار کنند . مردم حاضرند حتی دو برابر هم به شما بلیط بدهند ولی روی زمین نمانند. البته باید از تاکسی رانی هم تشکر کنم که در این شب جمعه ای مامورانی را گذاشته بود تا جلوی تاکسی های خالی را بگیرند و مردم را سوار کنند البته اگر تاکسی رد شود.      

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط محمدرضا فلاح 87/3/17:: 2:35 صبح     |     () نظر

صدام حسین رییس‌جمهور سابق عراق نمی‌‌دانست که سربازان آمریکایی وی را از «کمپ کروبر» به کجا منتقل می‌کنند. چشمان او را بسته بودند تا محل بازداشت خود را نبید. با این حال وی پیش از ترک مکانی که برای مدت دو سال در آن بازداشت بود، رو به همراه خود کرده و گفت: «من این مکان را خیلی دوست داشتم ولی تغییر زیادی کرده است». بدین ترتیب مشخص شد که وی می‌داند در یکی از کاخ‌های خود بازداشت است.

این مکان برای زندانی جدید با اهمیت خاص خود آماده شده بود. راهروهایی دراز و پیچ در پیچ که در نهایت به سلول زندان ختم می‌شد. طراحی آن به گونه‌ای بود که امکان یاد گرفتن مسیر و پیمودن آن بدون همراه وجود نداشت.

دستگاه‌های استراق‌سمع و دوربین‌ها در تمامی زوایا کار گذاشته شده و به نظر می‌رسد که سلول‌های دیگر هرگز مورد استفاده قرار نگرفتند. درهای پوشیده از صفحه‌های اسفنج فشرده و رنگ تازه و همچنین دستگاه‌های تهویه هوا و سقف مصنوعی مکان همگی قبل از حضور صدام مهیا و آماده شده بودند.

راه ورود به زندان از طریق راهرویی است که در میانه آن دوچرخه‌ای ثابت و یک صندلی وجود دارد که برای بررسی‌های پزشکی و معاینه صدام از آن استفاده می‌شد. وی دچار فشار خون بود که گاهی اوقات این فشار بر اساس شرایط روحی او بالا می‌رفت.

صدام در خاطرات خود در مورد شرایط جسمی‌اش نوشته: «دارویی که مصرف می‌کردم با همکاری من و دکترم تهیه شد و نه دکتر به تنهایی. ما در مورد شرایط هر دارو و ویژگی‌های من بحث می‌کردیم . دکترها پس از آن آمده و بعد از دو ماه و نیم موفق شدند تا فشار خون مرا پایین بیاورند. گمان می‌کنم که تلاشی صادقانه داشتند».

در زندانی با مساحت 15 متر مربع، یک پنجره کوچک دایره‌ای در بالای دیوار وجود داشت و یک توالت کوچک و صندلی برای حمام نیز در گوشه آن به چشم می‌خورد. در کنار آن یک سکوی سیمانی قرار داشت که رختخواب بر آن پهن شده و تبدیل به تختخواب می‌شد. در این اتاق صدام بیشتر وقت خود را جدا از جهان خارج سپری می‌کرد و صدایی از وی شنیده نمی‌شد به جز سخنان کوتاهی که گاهی با نگهبانان می‌گفت یا صدای رادیویی که آنها در بیرون بدان گوش می‌دادند.

صدام مانند هر زندانی دیگری همواره لباسی زرد بر تن داشت و همواره در تمیز نگاه داشتن آن تلاش می‌کرد. با این حال چندی بعد درخواست پیراهنی مشکی و دیگری سفید کرد. از جمله توافقاتی که صورت گرفته بود، فراهم کردن سیگار کوبایی برای صدام بود که تا لحظه آخر عمر خود از آنها استفاده می‌کرد. همچنین رژیم غذایی کم‌نمک و کم‌چربی او نیز رعایت می‌شد.

بین صدام و نگهبانانش روابط دوستانه‌ای ایجاد شده بود، هر چند آنها به شکل مداوم تغییر می‌کردند و امکان دوستی عمیق میان آنها وجود نداشت. صدام همواره با آنها شوخی کرده و آنها را نصیحت می‌کرد. یک بار صدام به یکی از نگهبانان گفت که زیاد خود را با تمرین‌های ورزشی خسته نکند چرا که برای سلامتی‌اش ضرر دارد.

صدام در خاطرات خود نوشته است: «به او گفتم بیست حرکت برای تو بسیار خوب است ولی ده سال دیگر شاید به پنج یا حداکثر پانزده حرکت قانع شوی. ولی اگر بخواهی دوباره ازدواج کنی هرگز نمی‌توانی این حرکات ورزشی را بیش از سه یا چهار بار انجام دهی. ما همه به این شوخی خندیدیم. من این شوخی را به زبان انگلیسی بسیار ضعیفی گفتم که از زمان دبیرستان به خاطر داشتم. همان زمانی که با دوستانم مامور شدیم تا به سمت عبدالکریم قاسم شلیک کنیم».

صدام دریافت که تیم پزشکی وی از نظر رفتار و تخصص بسیار مناسب هستند. به نوشته خود صدام «برخی از اعضای تیم پزشکی بودند که از نظر روحی احساس راحتی خیال به من می‌دادند».

یک بار فشار خون صدام به شکل بی‌سابقه‌ای بالا رفت. دکتر پیش از مداوا از وی پرسید دیروز و روز قبل از آن چه گذشت؟ صدام پاسخ داد: «در حال خواندن آوازی با خود بودم که خاطرات بسیاری را در من زنده کرد. این آواز را به شکل آهسته و در قلب خود می‌خواندم».

صدام شعری سروده و به یکی از زندانبانان خود هدیه کرد و زیر آن نوشت: «تقدیم به دوست خوبم «هاکی». من تو را در شرایط سختی و در زندان شناختم و تو دوستی خوب و انسانی صادق و در عین حال در کار خود جدی بودی. آرزو دارم تو و خانواده‌ات در خوشی بوده و از خدا می‌خواهم تا تو را در کارت موفق کند».

در مدت زمان زندان، صدام بین زندان و حیاط پشتی در حرکت بود و گاهی در آن حیاط پیاده‌روی می‌کرد. سقف حیاط باز بوده و آفتاب می‌گرفت. در گوشه حیاط میز و صندلی وجود داشت که صدام برای خواندن و نوشتن از آن استفاده می‌کرد و آثار سوختگی توسط سیگارهای برگ کوبایی در گوشه و کنار آن مشاهده می‌شد. وی گاهی مطالبی می‌نوشت و تنها کتابی که برای مطالعه در اختیار داشت، قرآن کریم بود.

وی در خاطرات خود نگاشته: «لباس‌های خود را برای جلوگیری از انتقال بیماری‌های جنسی با دست خود می‌شستم».

افسر نظامی مسئول اما می‌گفت که این موضوع صحت ندارد چرا که تمامی لباس‌ها در مکانی مخصوص شسته شده و صدام هیچگونه وسیله‌ای برای شستشو در اختیار نداشت.

در یک گوشه حیاط دو صندوقچه چوبی قرار دارد که برای کاشت گل و گیاه است ولی امروز جز یک چوب خشک در میان خاک‌ها چیزی وجود ندارد.

روزی که صدام این زندان را ترک می‌کرد، باید بر اساس قوانین عراق آخرین عکس از او گرفته می‌شد. وی از نگهبانان خواست تا کتی مشکی با کلاه برای وی بیاورند. آخرین عکس در حالی از او گرفته شد که سربازی در تخته پشت سر صدام، نام وی را نوشت. این کار صدام را به شدت عصبانی کرد و وی خواست تا نامش را پاک کنند چرا که «من نیازی ندارم تا کسی مرا بشناسد».

منبع پرس تی وی


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط محمدرضا فلاح 87/2/6:: 4:56 عصر     |     () نظر

به این دو سوال و پاسخ های آن دقت کنید.این ها پاسخ هایی است که خانم لیلا حاتمی به سوالات خبرنگار روزنامه عربی زبان الحیات داده اند. در پاسخ ها نکاتی است که توجه به ان ها جالب است

1.کارهای تلویزیونی شما در ایران موفق بوده است.چه چیزی باعث شد تا در تلویزیون نیز فعالیت کنید در حالیکه شما پیشنهادات سینمایی زیادی نیز دارید؟

تلویزیون قصد دارد که تمامی سینما را به سمت خود جذب کند و این کاریست که شروع کرده است. هفت سال قبل و پس از بازی در فیلم دوم خود به مدت سه سال بدون کار بودم. تمامی داستان‌هایی که به من پیشنهاد می‌شد، سبک و بی‌ارزش بود.هنگامی که پیشنهاد کار تلویزیونی ارائه شد، بسیار خشنود شدم. داستان آن فیلمنامه مربوط به دختری از دهه بیست قرن گذشته در ایران بود. تشویق شدم چرا که لباس‌ها متفاوت بود. با این حال سه ماه تردید داشتم. معتقد بودم که هنرپیشه سینما نباید در تلویزیون ظاهر شود. کار در تلویزیون در نظر من بسیار بد و در ردیف کارهای تبلیغاتی بود.با این حال آنچه که باعث شد تا در پذیرش آن پیشنهاد تشویق شوم، مشارکت همسرم و سناریوی جالب آن و همچنین پیشنهاد مالی خوب بود. آن سریال بسیار موفق بود ولی با این حال من زیاد راضی نبودم و احساس خجالت می‌کردم به طوری که حتی نمی‌توانستم در برابر خانواده خود ظاهر شوم.

 و اما نکته مربوط به این پاسخ: سال ها پیش وقتی برای اولین بار سریال طنز شهر قشنگ از سیما پخش می شد بازیگران زنی نیز در این سریال ایفای نقش می کردند و البته گاه نقش مثبتی هم داشتند و تصویری که از آن ها در ذهنم داشتم تصویر زنانی بود که باحجابند. مدتی پس از اتمام این سریال یکی از نشریات با این بازیکنان زن مصاحبه کرده بود و عکس هایی از آنان را چاپ کرده بود.وضع حجابشان با آن چه که در سریال شهر قشنگ از آنان دیده بودم از زمین تا آسمان تفاوت داشت و بسیار بدحجاب بودند.برایم این سوال همان زمان ایجاد شد که چرا این خانم ها که در بیرون از محیط کار این چنین حجابی دارند چرا در آن جا این گونه با حجابند.یا به حجاب اعتقادی ندارند پس به کاری تن داده اند که به آن اعتقادی ندارند و یا به حجاب اعتقاد دارند پس چرا حجابشان این گونه است. بعدها فهمیدم که خیلی عوامل است که انسان را به کارهایی وا می دارد که مایه شرمساری است ولی فرد آن را انجام می دهد.   

پول کاری می کند که فرد حاضر است کاری را که مایه شرمساری است انجام دهد.

ولی با این حال پیشنهاد جدیدی در تلویزیون را قبول کردید.

سناریوی آن مرا جذب کرد.داستان زندگی زنی در دهه بیست و سی عمرش بود.قرارداد را امضا کردم و پس از تصویربرداری نیمی از قسمت‌ها آن اتفاقی که نمی‌خواستم رخ داد. باید چادر سر می‌کردم. امکان نداشت که زنی در آن شرایط چادر به سر کند. او زنی فعال و با نشاط در جامعه بود و غیرمنطقی بود که در آن دوره زمانی با چادر رفت و آمد کند.به همین دلیل باید در خانه می‌ماند و از فعالیت‌های خود چشم‌پوشی می‌کرد.سناریو تغییر کرده بود. در عین حال در آن سریال مجبور به ازدواج با کسی شدم که «شخص منفی» بود و تمامی نگاه‌های عاشقانه حذف شد، حتی در صحنه‌هایی که با همسرم در آن بازی می‌کردیم، ولی هیچ راهی برای بازگشت نبود.من از شدت ناراحتی گریه می‌کردم و با مسئول برنامه صحبت می‌کردم ولی آنها فقط وعده‌های بی‌ثمر می‌دادند و نمی‌دانم چرا مردم این سریال را دنبال می‌کردند.

و اما نکته مربوط به این سوال: به این سوال پاسخ دهید: چرا خانم لیلا حاتمی گریه کرد؟

1.      چون مجبور بود چادر سر کند

2.      به نظر ایشان منطقی نیست که زن فعال و با نشاط به خاطر حجابش در خانه بماند

3.      در طی فیلم نمی توانست به مردی نگاه عاشقانه کند

4.      همه موارد

نکته بعدی مربوط به این سوال نگاهی است که این خانم  به مردم دارد. البته باید به ایشان حق داد. وقتی در یک سریال فردی بازی می کند که به شعور مردم احترام نمی گذارد چرا باید مردم این سریال را دنبال کنند؟   


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط محمدرضا فلاح 87/2/5:: 12:58 صبح     |     () نظر
<      1   2   3   4   5   >>   >